علی جون علی جون ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

جوانمرد کوچک

وقتی مامان و دایی کوچک بودند

    می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان‌ها که: پدر تنها قهرمان بود، عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه می‌شد، بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود… بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر‌های خودم بودند. تنــها دردم، زانو‌های زخمـی‌ام بودند. تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!   ...
30 خرداد 1392

علی جان و دوستای مهربونش

میلاد ،خودم ،امیر حسین و مهدی دوستای عزیزم هستم که در ذیل مشاهده میکنید .البته من دوستای زیادی دارم که همشون از من بزرگترند ولی من خیلی خیلی دوستشون دارم هر وقت افتخار دادند که با هم عکس بگیریم حتما در وبلاگم میذارم . آخه من نوه ی کوچکم از طرف مادری سیزدهمین و از طرف پدری دهمین نوه هستم . آبجی مریمم از طرف مادری هشتمین و از طرف پدری نوه ی چهارمه . ...
26 خرداد 1392

علی و مونا

مونا خواهر بزرگمه البته نه بزرگتر از مریم ، شبا توی بغل مریم میخوابه چون مریم خیلی بهش وابسته ی، قبل از اینکه منمتولد بشم چون آبجیم تنها بوده مونا رو خواهرش میدونسته البته هنوزم علاقش به مونا کم نشده و همینطور خواهر صداش میزنه ولی اجازه میده من مونارو سوار چرخم کنم یا گاهی بغلش کنم . مریم جان خیلی دوستت دارم . ...
25 خرداد 1392

علی 21 ماهه

آبجی مریمم امتحاناش ١٣ خرداد تموم شد من خیلی خوشحالم چون دیگه قراره تا پایان تعطیلات آبجیم منو نگه داره البته منم قول میدم که اذیتش نکنم از مامان بزگم هم ممنونم که تا امروز منو نگه داشتند حالا که مریم جون هست باز مامان بزرگم یک کم استراحت کنند. نمیدونم پسر خوبی بودم یا نه ولی مامان بزرگم منو زیاد دوست داره و خیلی این مدت مراقب من بودند قول میدم بزرگ بشم جبران کنم . ...
20 خرداد 1392

علی بلا طلا عاشق بوی گل

من خیلی دوست دارم گلها رو بو کنم گلهای مصنوعی رو هم از گلدون میکشم که بو کنم آخه نمیدونم اونا بو ندارند . راستی من نشستن روی هندوانه و توپ رو هم خیلی دوست دارم . مامانم میگه  کارهای خطرناکی میکنم میرم روی مبل و خودم وپرت میکنم آخه میخوام بگم میتونم . در عکس ذیل عینک پسر خالم محمدو زدم آخه اون خیلی مهربونه همه وسایلاشو به من میده . دوستم این ترم کارشناس تربیت بدنی میشه .          ...
20 خرداد 1392

علی بلا طلا عاشق بوی گل

من خیلی دوست دارم گلها رو بو کنم گلهای مصنوعی رو هم از گلدون میکشم که بو کنم آخه نمیدونم اونا بو ندارند. راستی من نشستن روی هندوانه و توپ رو هم خیلی دوست دارم . مامانم میگه کارهای خطرناکی میکنم میرم روی مبل و خودم وپرت میکنم آخه میخوام بگم میتونم . در عکس ذیل عینک پسر خالم محمدو زدم آخه اون خیلی مهربونه همه وسایلاشو به من میده . دوستم این ترم کارشناس تربیت بدنی میشه . ...
20 خرداد 1392

عل جان و گفتن اسم مریم

سلام دوستای خوبم یک خبر خوب بهتون بدم من از شنبه ٤ خرداد ماه ، اسم خواهرمو صدا میزنم. همش پشت سرهم میگم مریم مریم . عکسی که ذیل می بینید توی خیابون نشستم که دستمو نگیرند خودم تنهایی بدوبدو کنم . ...
16 خرداد 1392
1